در ستایش خوبی ها، دکتر وثوقی

ساخت وبلاگ

در طول دوران تحصیل با اساتید بسیاری در مقاطع مختلف در ارتباط بوده ایم و رفتارها و واکنش های بسیاری هم شنیده ایم که نقل شب های دور هم نشینی خوابگاه و موضوع گفتگوهای گردهم آیی سالن های دانشگاه بوده است. کمی جرات به خرج می دهم و می گویم که نود درصد آن حرف ها در نکوهش اساتید بوده است. (البته در پرانتر این را هم بگویم که کافر همه رو به کیش خود می پندارد، منِ کافر آمار و ارقام را از خودم در آوردم. وقتی که آمارِ نهادهای مختلف هیچ وقت با هم همخوانی ندارد تکلیف آمار خود ارجاعی بنده دیگر معلوم است). بله، اساتیدی بوده و هستند که خیلی رک و پوست کنده به آدم می گویند که الان در تعطیلات تابستان هستم و لطفا چندماه دیگر به بنده مراجع کن، اساتیدی هستند که همیشه سرشان شلوغ است و باید در صف انتظار آن ها باشی و یا اساتیدی که حتی نمی توان به آن ها ایمیل یا تلفن زد و الی آخر. اما این همۀ داستان نیست. در همین روزهای تعطیل تابستان، استادی هم بوده و هست که لطفش آنقدر در حقم بسیار بوده که مرا به نوشتن این مطلب واداشت. یکی از این اساتید بزرگوار دکتر محمدباقر وثوقی است که نه برای دانشجوهای تاریخ دانشگاه تهران و نه برای دانشجویان و پژوهشگران تاریخ خلیج فارس در سراسر کشور نیاز به معرفی دارد. کافی است که اسم وی در گوگل زده شود تا با حجم کارهای پژوهشی وی آشنا شد. هیچ روزی نبوده است که به وی مراجعه کنم اما وی حتی برای چند دقیقه هم که شده است برای من وقت نداشته باشد و با روی گشاده مرا نپذیرفته باشد. هیچ روزی نبوده است که من از وی چیزی را خواسته باشم اما وی اطلاعات بیشتری پیش روی من ننهاده باشد. به روز بودن و دائم در حال مطالعه و تحقیق بوی وی نیز باعث شده که هر زمان حرف ها، مقاله و نکته های جدیدی برای مراجعه کنندگان و دانشجویانش داشته باشد. یکی از همین روزهای تابستان، درست روزی که از دست یکی از ناشران گلایه داشت و به کتاب هایی که ناشر در عوض حق الزحمه برایش فرستاده بود اشاره می کرد چنان لطفی در حق من نمود که هیچ گاه فراموش نخواهم کرد. البته لازم است کمی از ویژگی خاص وی برایتان بگویم. دکتر در سخن گفتن سبک خاصی دارد که آدم تا با وی آشنا نباشد محال است آن را بفهمد. وی در سخن گفتن شوخی و جدی را ترکیب می کند و طوری به مخاطب منتقل می کند که آدم نمی داند الان گوینده آن که دکتر وثوقی باشند در چه حالی است! این شیوه استاد گاهی آدم را ناخودآگاه به یاد فیلم های طنز چارلی چاپلین می اندازد، به خصوص آن سکانس هایی که چارلی خشونت آدمی را به چنان زبانی بیان می کند که آدم بی اختیار زیر خنده می زند. بگذریم، یکی از لطف های به یاد ماندنی استاد در حق من این بود که  در یکی از از همین روزها، در اوج مشغله کاری اش، برای اینکه روزی دیگر مرا به دانشکده نکشاند، فایل ها و کتاب هایی که می خواستم  و البته حجمشان بالا بود را در فلش اختصاصی خودش ریخت که من با خود ببرم و بدین گونه هرآنچه می خواستم را در اختیارم گذاشت.

عبدالرضا کلمرزی، دانشجوی دکتری تاریخ دانشگاه تهران

هوای تازه...
ما را در سایت هوای تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mhava-tazea بازدید : 44 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 4:54